انسجامشکنی در بحران؛ بازی در زمین دشمن
از همین منظر است که باید سخنان و مواضع اخیر برخی چهرههای سیاسی و رسانهای داخل کشور را بازخوانی کرد. افرادی مانند عباس عبدی، حشمتالله فلاحتپیشه، هادی خانیکی و رسانههایی مانند روزنامه شرق، این روزها با ادبیاتی مشابه شبکههای ضدایرانی از جمله ایران اینترنشنال سخن میگویند؛ همان شبکهای که مأموریت اصلیاش تهی کردن دل مردم، ترساندن جامعه از آینده و القای حس فروپاشی است.
اما پرسش اساسی این است: آیا آنچه این چهرهها انجام میدهند، صرفاً یک نقد سیاسی است یا بخشی از پازل روانی دشمن در خاک وطن؟
پاسخ روشن است. زمانی که در اوج جنگ روانی دشمن علیه نظام اسلامی، چهرههایی از درون کشور روایتهایی همسو با سیاست رسانههای بیگانه تولید و ترویج میکنند، دیگر نمیتوان آن را «نقد دلسوزانه» دانست. این نوع کنشگری، همان چیزی است که اتاقهای فکر دشمن برای آن هزینه میکنند: ایجاد دوگانههای دروغین، تشدید ترس عمومی و سایش اعتماد ملی.
جالب آنجاست که بسیاری از همین افراد، تا پیش از دولت شهید آیتالله رئیسی، مدعی بودند تنها راه نجات کشور، بازگشت به همان الگوی سیاست خارجی و اقتصادی پیش از دولت سیزدهم است. آنان از «همنوایی با غرب» نسخهای برای حل همه مشکلات مینوشتند و ناکامی خود را در قالب نقد ساختارها پنهان میکردند. اما امروز، همان چهرهها نهتنها نقد سازندهای ندارند، بلکه با زبان رسانههای دشمن سخن میگویند و از دل تهران، ترس تولید میکنند؛ ترسی که به سود چه کسی است جز اسرائیل و آمریکا؟
در فضای کنونی که ایران و محور مقاومت در حال رویارویی مستقیم با ائتلاف صهیونیستی ـ آمریکایی هستند، بزرگترین نیاز کشور اعتماد عمومی و آرامش روانی جامعه است. دشمن بهخوبی میداند توان رویارویی نظامی با ملت ایران را ندارد؛ از همین رو، به سراغ جنگ روانی میرود تا ذهنها را تسخیر، امیدها را تضعیف و اتحاد داخلی را متلاشی کند. اینکه برخی چهرهها آگاهانه یا ناآگاهانه این مأموریت را از درون کشور تکمیل میکنند، اتفاقی کوچک نیست.
وقتی رسانههایی چون «اینترنشنال» یا «بیبیسی فارسی» از اظهارنظر برخی فعالان سیاسی داخلی به عنوان تیتر اصلی خود استفاده میکنند، باید دانست که مرز نقد مشروع و مشارکت در جنگ روانی دشمن کجاست. رسانه معاند به دنبال حقیقت نیست؛ به دنبال تقویت روایت فروپاشی است. و هر کسی که در داخل کشور آن روایت را بازتولید کند، آگاهانه یا ناآگاهانه در صف همان جبهه قرار گرفته است.
در چنین شرایطی، مسئولیت نخبگان، رسانهها و فعالان سیاسی مضاعف است. نقد منصفانه، لازمه پویایی هر جامعه است، اما نقدی که آتش به ریشه اعتماد عمومی بزند، دیگر نقد نیست جنگ روانی است. مسئولیت سنگین اهل قلم و سیاست آن است که میان نقد ملی و سخنگویی دشمن تفاوت بگذارند.
جریان اصلاحات و برخی مدعیان «عقلانیت سیاسی» اگر حقیقتاً دغدغه ایران و آینده آن را دارند، باید صف خود را از رسانههای مزدور جدا کنند. نمیتوان از عشق به وطن گفت و همزمان در زمین دشمن بازی کرد. نمیتوان دم از آزادی زد و کلمات را به ابزار ترس و اضطراب مردم بدل ساخت.
ملت ایران امروز بیش از هر زمان دیگر هشیار است. تجربه چهار دهه مقاومت آموخته است که حملات روانی دشمن هم گذراست و حقیقت در پایان پیروز میشود. اما تاریخ در برابر کسانی که در بزنگاهها، دانسته یا نادانسته، دل مردم را خالی کردند، سکوت نخواهد کرد.