هر جا اسلام هست وطن ماست
به گزارش خبرنگار خبرگزاری رسانه بابل به نقل از «بلاغ» همزمان با دهمین طلوع شهريور ۱۳۳۹، صدای گریهاش در کاشانه «علياكبر و حوري»، طنینانداز شد؛ نورسیدهای از تبار سادات که «ابراهيم» نام گرفت.
دوران ابتدائي و راهنمایياش در زادگاهش «پل سفيد» سپري شد. سپس جهت ادامه تحصيل، به قائمشهر رفت و موفق به اخذ مدرك ديپلم اقتصاد شد.
در بیان تقیدات دینی این فرزند نیکسیرت، همین بس که در ادای واجبات و مستحبات، اهتمامی خاص داشت. قرآن، این مصباح هدایت بشر را نیز پیوسته به گوش جان میسپرد و در عمل به فرامین آن، جدیتی وافر به خرج میداد. علاوه بر آن، با الگوپذیری از سیره اهل بیت(ع)، سعی در کسب کمال معنوی و انسانی داشت.
ابراهیم که همواره خود را به زیور خصائل نیک میآراست، در ادب و تواضع نسبت به والدین، زبانزد بود و در همهحال، مطیع اوامرشان. علاوه بر آن، به سبب گشادهروئی و ملاطفت با دیگران، نزد آنان محبوبیتی دو چندان داشت.
ابراهیم تحتتاثیر مبارزات سياسي خانواده و آشنايي با شخصيت امامخميني(ره)، همگام با مردم کوچه و خیابان، فریاد تظلم سر داد و خواستار براندازی حکومت جور شد. شعار نویسی، تهیه اعلامیه از تهران و نجف و توزیع آن در سوادکوه، از دیگر اقدامات ابراهیم در آن ایام به شمار میرود.
او به سبب فعالیت فرهنگی در كتابخانه مسجدجامع پل سفید، همواره تحت نظر عمال دستنشانده طاغوت بود. گستره فعالیتهای او در نهایت، منجر به آتش زدن کتابخانه توسط مامورین ساواک و دستگیری ابراهیم و دوستانش شد. اگرچه ژاندارمري پلسفيد، به دلیل خشم انقلابي مردم، او را آزاد كرد.
ابراهیم كه از مؤسسان كميته، بسيج و سپاه سوادكوه بود، بعد از مدتي، جامه پاسداري را به تن كرد و خواستار عزیمت به مناطق نبرد شد؛ امّا به دليل حضور مؤثرش در پشت جبهه، با درخواستش موافقت نشد.
دل ناآرام ابراهيم، اما براي رفتن به ميدان جهاد آرام نداشت. از اينرو، با استعفا از پاسداری، به عنوان يك بسيجي گمنام، در جبهه پاوه و نوسود حضور یافت؛ اما دچار جراحت شد و به بیمارستان پاوه انتقال یافت.
البته زمانی بعد، فرماندهان ارشد به جهت سلحشوري و شجاعت او، مجدد خواستار حضور او در کادر سپاه شدند. لذا، سید ابراهیم اينبار به عضويت لشكر ۲۷ محمد رسولالله تهران در آمد و در كنار فرمانده رشيدش شهید «حاجاحمد متوسليان» و يار ديرينش شهيد «حاجابراهيم همت»، به نبرد با دشمن پرداخت.
آوردگاههای والفجر مقدماتي، ۴ و ۸، بدر، خيبر و مُسلمبنعقيل، از جمله میادین حضور ابراهیم بهشمار میرود.
ناگفته نماند که او در عمليات خيبر و والفجر مقدماتي نیز، مجروح و در بیمارستان تهران بستری شد. برادرش «جليل» در اینخصوص اذعان میدارد: «وقتي از اين مسئله مطّلع شدم، از اهواز به اصفهان رفتم. پدرم نيز همزمان از سوادكوه آمد و با هم به بيمارستان رفتيم. وقتي به آنجا رسیديم، متوجه شديم كه جمعي از خانوادههاي شهدا براي ديدار از مجروحان به بيمارستان آمدند و با تكتك آنها ديدار ميكنند. وقتی به برادرم سيدابراهيم رسيدند، از او خواستند كه خواستهاش را بگويد؛ او هم در جواب خانوادههاي شهدا گفت: فقط سلام مرا به تمامي خانوادههاي شهدا برسانيد.
ابراهیم همچنین در کسوت فرماندهی محور و گردان، فرماندهی تیپ لشکر ۲۷ محمدرسولالله و لشکر ۱۰ سیدالشهدا نیز، خدمات ارزندهای از خود ارائه کرد.
و سرانجام، سیدابراهیم در ۲۰/۱۰/۱۳۶۵ با حضور در عملیات کربلای ۵، در سمت مسئول محور لشکر ۱۰ سیدالشهدا در شلمچه، به خیل یاران شهیدش پیوست. جسم مطهرش نیز با وداع همسرش «آمنه صبّاغيان» و تنها دُردانهاش «علياكبر»، در گلزار شهداي زادگاهش پل سفید به خاك آرميد.
*وصیت نامه شهید ابراهیم کسائیان*
با سلام به تمام شهدا اسلام
با درود به رهبر کبیر انقلاب و یاران مؤمن اسلام و با سلام به تمام جنگ جویان اسلام. اسلام به خون احتیاج دارد تا حیاتی شود و مسلمین را در بر گیرد، به خونی احتیاج دارد که خودش قبول می کند و دعوت می کند. خدایا ما را هم از انتخاب شدگان قرار بده انشاءالله. پدر عزیزم سلام، من شرمنده شما هستم و همچنین مادر محترم. چون شما مرا اینگونه تربیت کردید که خدا را بشناسم. پدر جان من به مدت دو ماه و ۷ روز روزه به درگاه خدای بزرگوار بدهکار هستم. چون در جبهه بودم و طبق قانون خدا قادر به گرفتن آن روزه نبودم و مقداری نماز غذا دارم چون آنقدر بی ارزش بودم که این سعادت در بعضی مواقع نصیبم نشد که خالقم را سجده کنم. من بنده خوبی برای خدا نبودم و نتوانستم پاک و مؤمن باشم چون در جمع یاران امام در جبهه بودم. فهمیدم که ارزش آن را نداشتم که در جمع عاشقان باشم و خدا به من محبت کرد و مرا راه جبهه و جهاد را شناساند فقط یکی از ایندو راه را داشتم آن هم در این خاک است که برای رسیدن به معبودم داشتم و آن سنگر است. من باز به عملیات خمینی می روم تا ببینم دوستانم و همسنگرانم در کجا هستند و به کجا می روند. شیطان اگر بگذارد راه خدا را برویم، این راه آنقدر لذت بخش جلوه می دهد و مرده متحرک را زنده و پاک می کند. یک لحظه خالص در راه خدا بودن بیش از سال ها لذت دنیا ارزش دارد بخصوص موقعی که خون از بدن انسان جاری می شود، انسان احساس می کند که آسوده می شود و خدا از او راضی است و پدرم رضایت خدا چقدر خوب است.
برادرانم سلام. امیدوارم مرا ببخشید و راه خدا را از یاد نبرید و در آن کوتاهی نکنید و جبهه را تنها نگذارید و به چند روز دنیا دل نبندید و دنیا را پشت پا بگذارید و در دنیا سیر کنید تا خدا را ببینید و او را بنده مخلص باشید و امام را دوست داشته باشید، امام را یار و وفادار باشید و پدر و مادر را از خودتان راضی کنید و رضایتشان را جلب کنید. خواهرانم، با غایت باشید، صبور و مؤمنه و از دوستان اسلام باشید و قوانین خدا را مو به مو اجرا کنید که سعادتمندید. مسلمین و جنگ جویان اسلام به ایران اکتفا نکنید و هر جا اسلام هست، وطن ماست و جهان را اسلامی کنید و زندگی آدمی را کنار بگذارید و پشت سر امام باشید و حرکت کنید و خدا را بنده باشید. دیگر عرضی ندارم. سلام مرا به امام برسانید.
والسلام
انتهایخبر/