سيره امام حسـن‌ (ع) در مدارا با مـردم

امام حسن(ع) که خود مظهر حلم و شکیبایی بود، اهتقاد داشت که علم و عقل و آگاهى بر نتايج مثبت حلم و پيامدهاى منفى خشم و غضب نيز عامل ديگرى براى پيدايش اين فضيلت اخلاقى در وجود انسان‌ها است.

به گزارش پایگاه خبری تحلیلی بلاغ؛ آیت‌الله مکارم شیرازی/ مردی از شام به مدینه می‌آید، تبلیغات سوء معاویه علیه علی‌(ع) و خاندانش در شام غوغا می‌کند، از مکتب‌خانه و کودکستان، تا مساجد و منابر و نمازهای جمعه، همه‌جا از علی به بدی یاد می‌شود و عموم مردم بر اثر این تبلیغات، تنفّر عجیبی از علی پیدا کرده‌اند؛ مرد شامی وقتی در مدینه شخصی را مشاهده کرد که به همراه جمعی از مردم در حال عبور بودند، از کسی پرسید: این شخص کیست؟ پاسخ داد: او حسن‌بن علی‌بن ابی‌طالب‌(ع) است.

مرد شامی همین که فهمید او فرزند علی است، به قول معروف دهان را باز کرد و چشم‌ها را بست و در نهایت خشم و بغض هرچه از دهانش درآمد به آن حضرت توهین کرد. حضرت ایستاده و به توهین‌های او گوش می‌داد! وقتی که سخنان مرد شامی به پایان رسید، امام(با اینکه می‌توانست با اشاره‌ای به اصحاب و یاران، او را سخت ادب کند؛ ولی در اوج قدرت چنین نکرد، بلکه به او) فرمود: از قیافه‌ات پیدا است که اهل مدینه نیستی و مسافر می‌باشی و جا و مکانی در این شهر نداری، به منزل ما بیا و مهمان ما باش.

درِ خانه ما به روی غریبان باز است، از تو پذیرایی می‌کنیم، اگر قرض داری، بدهی‌های تو را ادا می‌کنیم، اگر دشمنی در تعقیب توست از تو دفاع می‌کنیم، اگر هم طلب عفو و بخشش کنی از خطاهای تو در می‌گذریم! مرد شامی که بر اثر خشم و غضب به سان کوره‌ای داغ و سوزان بود، با این برخورد الهی و خدایی امام، تمام خشم و غضبش فروکش کرد، گویی ظرفی از آب خنک بر روی او ریخته‌اند! او با این برخورد منقلب شد (شاید با خود گفته باشد: خدایا آنچه را می‌بینم در خواب است یا بیداری؟ شخص قدرتمندی که می‌تواند در مقابل این همه توهین و ناسزا مرا مجازات کند، این چه برخوردی است که می‌کند؟!) مرد شامی گفت: یا بن رسول‌الله! لحظه‌ای که شما را دیدم (بر اثر تبلیغات سوء که در شام شده بود) بدترین مردم در نزد من بودید! اما اکنون (که این برخورد خوش و غیرمنتظره را فرمودید) بهترین مردم روی زمین در نزد من هستید! فاصله بین بهترین مردم روی زمین، با بدترین مردم روی زمین، فاصله بسیار زیادی است، ولی امام مجتبی(ع) با یک برخورد صحیح و امر به معروف به‌جا و رویی گشاده، این فاصله بلند را از بین برد. ما هم باید از این برخورد درس بگیریم و توجه داشته باشیم که مخالفان ما دو دسته‌اند:
خطاکاران و کسانی که بر اثر تبلیغات مسموم و سوء، برخوردهای ناشایست و غیرمناسبی دارند، این دسته را باید با ملایمت و نرمی هدایت و راهنمایی کرد، همانند آن مرد شامی که تبلیغات سوء او را دشمن اهل بیت کرده بود و از خطاکاران شده بود و با برخورد مناسب امام، هدایت شد.

خرابکاران، یعنی کسانی که دانسته و از روی علم و آگاهی مخالفت و دشمنی می‌کنند. تساهل و تسامح و مدارا در اینجا بی‌معنی است، اینجا جای برخورد قاطعانه و قدرتمندانه است. شناخت و جداسازی این دو گروه و سپس برخورد مناسب با هرکدام، کار دقیق و ظریف و لازمی است.

حقیقت حلم و بردباری در کلام امام مجتبی (ع) از امام حسن (ع) نقل شده که وقتی از حضرتش درباره تفسیر حلم سؤال کردند فرمود: «کَظْمُ الْغَيْظِ وَ مِلْکُ النَّفْس؛ حلم فرو بردن غضب و تسلط بر نفس است.» به گونه‌ای که عکس‌العملی نشان ندهد و نشانه آن حسن‌برخورد با افراد و معاشرت بالمعروف است.

بدیهی است سلطه بر نفس و مالکیت خویشتن، سبب می‌شود که انسان در برابر ناملایمات از کوره در نرود و گرفتار خشم و آشفتگی‌ها نشود.

همچنین علوّ طبع و بلندی همت و شخصیت بالا از اموری است که به انسان اجازه نمی‌دهد خشم خویش را آشکار کند و دست به کارهای غیرمنطقی افراد خشمگین کم ظرفیت بزند. ایمان به خدا و توجه به ذات پاک و صفات او و از جمله حلم خداوند در برابر عاصیان و طاغیان نیز می‌تواند سرچشمه دیگری برای این فضیلت اخلاقی باشد. علم و عقل و آگاهی بر نتایج مثبت حلم و پیامدهای منفی خشم و غضب نیز عامل دیگری برای پیدایش این فضیلت اخلاقی در وجود انسان‌ها است.

با اینکه حلم از فضائل بسیار برجسته و از خصایص شایسته انسانی است، ولی مواردی پیش می‌آید که حلم در آنجا پسندیده نیست و این‌گونه استثنائات در سایر فضائل اخلاقی نیز ممکن است پیدا شود، مثلاً در مواردی که حلم و بردباری سبب جرأت و جسارت جاهلان متعصب می‌شود و بر فشار و فساد و عصیان خود می‌افزایند، در اینجا حلم، پسندیده نیست و باید عکس‌العمل مناسب نشان داده شود تا آنها سکوت کنند.

در مواردی که حلم و بردباری به زیان جامعه و یا مکتب و عقیده انسان تمام می‌شود، در آنجا نیز حلم و سکوت غلط است و نیز در مواردی که حلم نشانه ضعف و ذلت محسوب می‌شود، حلم کار خوبی نیست. نور دیده پیامبر(ص)؛ الگوی حسن خلق مسلمانان عالی‌ترین دستور معاشرت و برخورد با مردم این‌گونه است که انسان باید در دل دو عقیده داشته باشد:

یکی آنکه در معاشرت به هم‌نوع محتاج است زیرا طبعاً اجتماعی آفریده شده و در بقا خود به آنها احتیاج دارد پس لازم است نرم‌گفتار و خوش‌برخورد باشد، دیگر آنکه نیازمند آنها نیست و باید به خود اعتماد کند و خدا را روزی‌دهنده بندگان داند. پس نباید تملق و چاپلوسی کند و خود را پیش مردم خوار و زبون نماید؛ بلکه در عین خوش‌رویی و شیرین سخنی عزت نفس و مناعت طبع خویش را باید حفظ کند. حسن خلق به معنی خاص، آن است که انسان با گشاده‌رویی و چهره شاد و زبان نرم و ملایم با مردم رو‌به‌رو شود و در هر جا و با هرکس با خوش‌رویی برخورد کند و لب‌هایی پر از تبسم، و کلماتی پر از محبت و لطف داشته باشد. این یکی از فضایل اخلاقی است که در روابط اجتماعی فوق‌العاده مؤثر است.

در آیات قرآن و روایات اسلامی و سیره پیشوایان، مطالب فراوانی در زمینه آن فضیلت و این رذیلت دیده می‌شود که حاکی از اهمیت فوق‌العاده آن در سرنوشت فرد و جامعه است. قسمت مهمی از موفقیت پیامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله) در پیشبرد اهداف خود و همچنین سایر معصومین‌ (ع) و بزرگان علما و پیشوایان، مرهون همین فضیلت بوده است؛ تاریخ انبیاء و اولیاء و معصومین و به‌طور کلی تاریخ رهبران جهان پر است از شواهد زنده این موضوع. داستان برخورد مرد شامی با امام حسن مجتبی که بعد از آن همه دشنام به حضرت با دیدن محبت حضرت به راه راست هدایت شد، نشان می‌دهد در بسیاری از موارد انسان نباید به قول معروف مته لای خشخاش بگذارد و باید گذشت کند و به ایثار روی آورد. بنابراین الگوی همه مسلمانان امام مجتبی‌(ع) است که در مقابل همه دشنام‌های آن مرد شامی، در عوض به او مهربانی کرد و سعی نمود حوائج او را برآورده کند و از او بگذرد.

ایثار پیرزن و عکس‌العمل پیشوای نیکی و کرامت؟ در یکی از سفرها امام حسن‌ (ع) و امام حسین‌ (ع) و عبداللَّه بن جعفر از قافله عقب ماندند و در بیابان تشنه شدند، از دور خیمه چادرنشینی جلب توجه آنها را کرد، به سراغ آن آمدند، پیرزن تک و تنها‌ای در آن دیدند که آنها را سیراب کرد و گوسفندی را که داشت برای تغذیه آنها آماده ساخت و آنها به پیرزن فرمودند اگر به مدینه آمدی به سراغ ما بیا شاید بتوانیم این همه محبت را تا اندازه‌ای جبران کنیم، مدتی بعد خشکسالی شدیدی در بیابان‌های اطراف مدینه شد به‌گونه‌ای که چادرنشینان به شهرها هجوم آوردند و از مردم درخواست کمک می‌کردند، روزی چشم امام حسن‌(ع) به همان پیرزن افتاد که در کوچه‌های مدینه تقاضای کمک می‌کند.

حضرت او را صدا زد و از او پرسید به خاطر داری که من و برادر و پسرعمویم در بیابان نزد تو آمدیم و تو بهترین کمک را به ما کردی، پیرزن نیکوکار چیزی به خاطر نداشت، اما امام فرمود: اگر تو به خاطر نداری، من به خاطر دارم. سپس پول زیاد و گوسفندان فراوانی به او بخشید و او را نزد برادرش امام حسین‌(ع) فرستاد، آن حضرت نیز عطایا بیشتری به پیرزن داد و سپس او را به سراغ عبداللَّه بن جعفر فرستادند، او نیز نعمت زیادی به آن پیرزن بخشید و در پایان حدیث آمده است: «صَارَتْ مِنْ أَغْنَى النَّاسِ؛ او یکی از ثروتمندترین مردم شد.» بزرگداشت و اکرام مؤمن بدیهی است اسلام اکرام مؤمن را لازم می‌داند، این اکرام گاه با کلام است و گاه با دعوت و یا کمک مالی و یا رفع اختلاف میان مؤمنین و مانند آن. با این حال خداوند متعال فقط به اصل اکرام قناعت نمی‌کند بلکه شاخ و برگ آن را نیز بیان می‌کند.

مثلاً در قرآن‌مجید آمده است: اگر به نیازمندی کمک می‌کنی (و با این طریق به او اکرام می‌کنی) نباید آن را با منت گذاشتن و اذیت کردن باطل کنی. در سیره اجتماعی امام حسن مجتبی‌(ع) می‌توان اوج اکرام و بزرگداشت مؤمن را مشاهده کرد، لذا در فرازی می‌خوانیم، فقیری خدمت ایشان رسید و دو بیت شعر خواند که مضمون آن این است که در تمام خانه من چیزی که بتوانم آن را حتی به یک درهم بفروشم باقی نمانده است و حتی در چهره من اثر فقر روشن است. فقط یک سرمایه برای من مانده است که آمده‌ام آن را به شما بفروشم و آن آبروی من است.

آن را هم نمی‌خواستم بفروشم ولی دیدم که شما مشتری خوبی هستید. امام به مسئول اموال خود فرمود: ما مجموعاً چقدر داریم؟ او عرض کرد: دوازده هزار درهم. فرمود: همه را بیاور. او عرض کرد: این مخارج سال ماست و چیزی باقی نمی‌ماند. امام فرمود: توکلت به خدا زیاد باشد. او تمام آن اموال را آورد و حضرت همه را به فقیر داد و فرمود: این مال کم را قبول کن و گویا تو چیزی به ما نفروختی و ما هم چیزی از تو نخریدیم. (آبروی تو کاملاً محفوظ است و این هم مال اندکی بود که ما در بساط داشتیم.) بر این اساس گاه اکرام مؤمن موجب به مشقت افتادن او می‌شود مثلاً مجلس مهمی ترتیب می‌دهند و اصرار می‌کنند که باید در مجلس حضور یابد. یا اینکه در مجلسی در حضور او از او تعریف می‌کنند و او از این کار خوشش نمی‌آید.

۱. آیات ولایت در قرآن، ص: ۱۲۹.
۲. منتهی‌الآمال، ج ۱، ص ۴۱۷.
۳. آیات ولایت در قرآن، ص ۱۲۹.
۴ تا ۶. همان؛ ص ۱۳۰.
۷. بحارالأنوار، ج ۷۵، ص ۱۰۲.
۸. اخلاق در قرآن؛ ج ۳؛ ص ۴۰۳.
۹ تا ۱۱. همان؛ ص ۴۰۷.
۱۲ تا ۱۴. همان؛ ص ۴۰۸.
۱۵. اخلاق اسلامی در نهج‌البلاغه (خطبه متقین)؛ ج ۲؛ ص ۴۷۶.
۱۶. همان؛ ص ۴۷۷.
۱۷ تا ۱۹. اخلاق در قرآن؛ ج ۳؛ ص ۱۳۵.
۲۰ و ۲۱. بیانات در درس خارج فقه؛ مسجد اعظم قم؛ ۱۳/۹/۱۳۸۷.
۲۲. اخلاق در قرآن؛ ج ۳؛ ص ۹۴.
۲۳. بحارالأنوار، ج ۴۳، ص ۳۴۸؛ اخلاق در قرآن، ج ۳، ص: ۹۵.
۲۴. بقره؛ آیۀ ۲۶۴؛ بیانات در درس خارج فقه؛ مسجد اعظم قم؛ ۸/۷/۱۳۹۴.
۲۵. بیانات در درس خارج فقه؛ مسجد اعظم قم؛ ۲/۵/۱۳۹۲
۲۶. بیانات در درس خارج فقه؛ مسجد اعظم قم؛ ۸/۷/۱۳۹۴.

انتهای خبر/