من در غزه نفس میکشم
به گزارش رسانه بابل به نقل از «بلاغ» اینجا، مرگ بمبها را میشناسیم اما مرگِ بیصدا و آهستهی گرسنگی را بهتر از هر کسی میفهمیم. آیا جهان میداند که گرسنگی چه شکلی دارد؟ گرسنگی، دخترک پنج سالهای است که به جای بازی با عروسکهای پارهاش، روی زمین دراز کشیده و از ضعف توان بلند شدن ندارد. گرسنگی، مادری است که شیرش خشک شده اما هنوز سینهاش را در دهان نوزادش میگذارد، به امید یک قطره اشتباه. گرسنگی، پدری است که شبها به دیوار تکیه میزند و از خدا میپرسد «چرا زندهام؟»
بازارهای ما دیگر بوی نان و سبزی نمیدهند؛ بوی ترس و خاکستر میدهند. اگر یک قوطی کنسرو پیدا کنی، گنجی است که باید آن را پنهان کنی، چون گرسنگی دزدان را هم بیرحم کرده است. مردم برای یک بطری آب سه ساعت صف میکشند و بعد با چشمانی اشکبار برمیگردند، چون حتی آب هم تمام شده است.
اما جهان کجاست؟
کجاست آنهایی که فریاد «هرگز دیگر» سر میدهند؟ کجاست آنهایی که از حقوق بشر سخن میگویند؟ آیا حقوق بشر فقط برای زندههاست؟ یا فقط برای کسانی که هنوز شکمهایشان پر است؟
آنها از دوربینهایشان فیلم میگیرند، گزارش مینویسند، همدردی میکنند و بعد میروند اما ما نمیتوانیم برویم. ما اینجا هستیم، در زندانی که دیوارهایش از بمب و محاصره ساخته شده و کلیدش در دستان کسانی است که منتظرند «شرایط مناسب» برای کمک فراهم شود. چه شرایطی؟ شرایط مرگ ما؟
هر روز، کودکانمان کوچکتر میشوند. نه به خاطر اینکه رشد نمیکنند بلکه به خاطر اینکه گرسنگی آنها را از درون میخورد. استخوانهایشان بیرون میزند، اما چشمهایشان هنوز میدرخشد. آنها هنوز معجزه را باور دارند. اما معجزهای در کار نیست فقط خیانت است. خیانت جهانی که تماشا میکند و سکوت میکند.
چند بار دیگر باید بمیریم تا ثابت کنیم که زندهایم؟ چند کودک باید در آغوش مادرانشان جان بسپارند تا جهان بفهمد که این یک نسلکشی خاموش است؟ چند مادر باید خاکستر فرزندش را به عنوان یادگاری در جیبش نگه دارد تا بگویید «کافی است»؟
«ما نه اعدادیم، نه آمار» ما انسانیم. ما نفس میکشیم، گریه میکنیم، عاشق میشویم اما جهان انگار این را فراموش کرده اما ما تاریخ را در نه در ذهن هان با تمام وجود مرور می کنیم از محاصره اصحاب پیامبر در شعب ابیطالب تا کربلا؛ ما مقاوم میمانیم و تن به ذلت نمیدهیم حتی اگر اجسادمان روی خاک مانند برگهای پاییزی ریخته شود ما سربلند خواهیم ماند و دشمن ما لعن ابدی در تاریخ میشود که حق میماند و باطل رفتنی است.
یادداشت: مهدی صفرزاده افروزی
ارسال دیدگاه
مجموع دیدگاهها : 0در انتظار بررسی : 0انتشار یافته : 0