در مسیر حبیب؛ دلها جا نمیمانند!
به گزارش خبرنگار رسانه بابل به نقل از بلاغ؛ در میانه این دنیای پرهیاهو و تلاطم، گاه میتوان صدای قلبهایی را شنید که به نغمهای آسمانی میتپند و راهی میشود، راهی مسیر حبیب… راهی که معبری است از میان خاک و غبار تا به دریای محبت حسین (ع)…
این روزها خیل خیل انسانهای مشتاقی را میبینیم که پای دلشان پیشتر از قدمهاشان راهی کربلا شده است و پای تن، گام در ردپای دل، قدم قدم به حرم حضرت حبیب نزدیکتر میشود.
فرقی ندارد که چه قدر کولهبارت سنگین است و رویت سیاه، فرقی ندارد که پیر هستی یا جوان، زن باشی یا مرد، عرب باشی یا عجم، سیاه باشی یا سفید، اینجا ملیت، دین و مذهب هم محدودیت نمیآفریند، فقط کافی است خیمه عزایی محقر هم که شده در دلت برپا کرده باشی تا آن وقت شوق حسین تو را بلند کند و قدم قدم راهیت کند.
از همان زمان که دلت هوایی شد، تا وقتی که پا در جغرافیای عراق میگذاری، از همان زمان که از باب الساعه حرم مولا، اذن دخول میگیری تا زمانی که پا در بزرگراه کربلا میگذاری، از همان زمان که از عمود نخست به وصال نزدیکتر، گامهایت را استوارتر بر میداری تا زمانی که در عمود ۱۴۲۵ به حرم علمدار میرسی، حرف دلت به حبیب یک جمله است: «پای تاول زده زیر علمت می چسبد»
آری، راهت روشن است، صراط مستقیمی با هزار و یک نشانه، در راه شرم است که پای پیشام را پس میکشد، با خودم میگویم با این کوله پر از معصیت، چگونه مهمانت شدهام، این روی سیاه را خورشید فرا خوانده است… و این شرم با هر گام، بیشتر و بیشتر میشود…
عاشورا به ما آموخت حتی در لحظه آخر هم اگر از خیمه رانده شدی، میشود در ناباوری محض، «حر» شد. آری، ایمان دارم که تو مرا خواندهای، خواندهای تا راه نشانم دهی و میدانم سفینهالنجات عالمی برای تک تک آدمیان.
پیوسته قدم برمیدارم در این اقیانوس بیکران آدمها. هر قدم، داستانی است از دلدادگی. کفشهایم خسته نیستند، این پاها که در مسیر عشق گام برمیدارند، نمیدانند خستگی چیست. گرد و غبار این جاده، سرمهای است که بر چشم میکشم. اینجا دلها یکصدا میگویند حسین و اشک، زکات عشقی است که در دل دارند…
اینجا، غریبهای وجود ندارد، همه مهمان یک سفرهاند؛ همه گواهی میدهند که عشق، چه قدرت عجیبی دارد.
آری، اربعین پای پیاده، حرمت میچسبد…
یادداشت: مجتبی قربانی فعال رسانه
ارسال دیدگاه
مجموع دیدگاهها : 0در انتظار بررسی : 0انتشار یافته : 0